واژۀ « تبلیغات » به سازمان رومی برای تبلیغات کاتولیسیسم علیه پروتستانتیسم باز می گردد « Congregatio de Propaganda Fide »

تبلیغات به مثابه یکی از فن آوری های نظامی را نباید با ترفند اشتباه بگیریم. تبلیغات برای گول زدن جبهۀ خودیها و عموماً به هدف جلب پشتیبانی آنان به کار بسته می شود. ولی ترفند که اسب تروآ را می توانیم به مثابه کهن الگوی آن بدانیم، هدفش گول زدن دشمن است. مثل همیشه، این فن آوری نظامی (تبلیغات) غالباً در بسیاری از امور مدنی نیز به کار بسته می شود، برای مثال در زمینۀ بازرگانی و سیاسی .

در نخستین مراحل، رژیم های سلطنتی و الیگارشی به نمایش قدرت بسنده می کردند. رژیم های دموکراتیک به محض این که به منصۀ ظهور رسیدند، به ویژه در مراسم و ساختمان های رسمی به تبلیغات گسترش بیشتری دادند. بر اساس این امر، دموکراسی آتنی فلاسفۀ سوفسطائی و مغالطه گر را ارج گذاشت، زیرا این مکتب فلسفی می توانست هر گزاره ای را منطقی جلوه دهد.

در قرن شانزدهم، یک خانوادۀ بازرگان، مدیسیس Médicis، به این پندار افتادند که تاریخ خاندانشان را باز نویسی و منشأ خودشان را به اشراف دوران امپراتوری روم منتسب کنند. برای دست یابی به چنین هدفی، برای بزرگترین هنرمندان کشورشان بودجه هائی را اختصاص دادند تا آنان این دروغ را در آثارشان موجودیت عینی ببخشند.

سپس، در حالی که جنگ مذهبی در اروپا عمومیت می یافت، پاپ گرگوری 15 le pape Grégoire XV وزارت امور کلیسای رومی را ایجاد کرد تا در مقابل نفوذ پروتستانتیسم از ایمان و اعتقادات کاتولیک دفاع کند و گسترش آن را ممکن سازد، بر اساس این امر انجمن تبلیغات ایمان (« Congregatio de Propaganda Fide ») ایجاد شد که واژۀ « propagande » از نام همین مؤسسه منشأ می گیرد.

در ژانویۀ 2015، طی عملیات تروریستی علیه کارکاتوریست های مجلۀ شارلی هبدو Charlie-Hebdo، یکی از مدیران گزارشگران بدون مرز، یوحکیم رونکن Joachim Roncin شعار « من شارلی هستم » « Je suis Charlie » را ابداع و راه اندازی کرد. این شعار برای افراد فوراً به وسیله ای تبدیل شد تا در گستردۀ توده ها ذوب شوند، سپس همین شعار به مناسبت هر عملیات تروریستی دیگری به کار برده شد (برای مثال، «من بروکسل هستم» پس از عملیات تروریستی مارس 2016). ولی از سوی دیگر، افرادی که از پیوستن به چنین شعاری امتناع می کردند به مثابه افراد منحرف و یا «توطئه باور» متهم شدند.

تبلیغات در دوران صنعت

آغاز دوران صنعت به موج عظیم مهاجران روستائی به سوی شهرها و تشکل گروه های بزرگ شهری و طبقۀ کارگر انجامید. از این پس توده ها بیش از پیش وارد جهان سیاست شدند.

در تحقیقات جامعۀ شناس فرانسوی گوستاو لوبون Gustave Le Bon رواشناسی توده ها در اشکال کودک ماندگی فرد در بطن گروه بزرگ تعریف و پایه و اساس تبلیغات مدرن شناسائی شد : به این معنا که برای فریب خوردگی، فرد ابتدا باید در توده ها حل شود.

در آغاز جنگ جهانی اوّل ، در سپتامبر 1914، بریتانیائیها مخفیانه دفتر تبلیغات جنگی (« Wellington House ») را در بطن وزارت امور خارجه بنیانگذاری کردند. با الهام از خاندان مدیسیس، نویسندگان بزرگ معاصر، مانند آرتور کانن دویل Arthur Conan Doyl، هربرت جرج ولز HG Wells، رودیارد کیپلینگ Rudyard Kipling، را به خدمت گرفتند تا متن هائی دربارۀ جنایات تخیلی آلمانها بنویسند، و به همین گونه نقاشانی که باید چنین صحنه هائی را به تصویر می کشیدند. سپس، کارفرمایان روزنامه های اصلی مانند تایمز The Time، دیلی میل Daily Mail، دیلی اکسپرس Daily Express ، دیلی کرونیکال Daily Chronicleرا نیز به خدمت گرفتند تا تحریفاتشان را در این روزنامه ها منتشر کنند.

رئیس جمهور توماس وودرو ویلسون

Woodrow Wilson بر اساس همین الگو، در آوریل 1917، هیئت اطلاعات عمومی (« Committee on Public Information ») را ایجاد کرد. این سازمان برای به خدمت گرفتن هزاران رهبر محلی شهرت دارد که باید گزارشات امید بخش را منتشر می کردند.

سپس این هیئت اطلاعات عمومی تبلیغات نوشتاری را به تبلیغات سیمائی گسترش داد و مسئولیت انتشار آفیش را نیز به عهده گرفت، آفیش مشهور « I want you ! » از تولیدات تصویری همین دوران است. مسئولیت ساخت فیلم به عهدۀ یک سازمان دیگر بود.

ویلسون یک گروه روانشناس و روزنامه نگار را پیرامون ادوارد برنای (خواهر زادۀ زیگموند فروید) جایگزین گروه نویسنده ها کرد و والتر لیپمن Walter Lippmann نیز مسئول ابداع و آفرینش داستانهای شگفت انگیز، وحشتناک و آموزنده بود که در روزنامه های بزرگ منتشر می شد. بر اساس راهکار نوین، جهت دهی و سفارش قدرت حاکم به هنرمندان، به روایت داستانهائی (« storytelling ») تحول یافت که به شکل دائمی بر اساس قواعد علمی به رشتۀ تحریر در می آمد.

والتر لیپمن پس از مدیریت تبلیغات ایالات متحده طی جنگ جهانی اوّل متقاعد شد که انسان ها عمیقاً تحریف پذیر هستند. با این حساب، برای او، دموکراسی ناممکن است، و چیزی نیست بجز ترفندی برای کسب توافق شهروندان.

در حالی که آنگلوساکسونها تخیلات را یگانه هدف خود تعیین کرده بودند تا از جنگ به گرایشی همه گیر و «آلامد» دامن بزنند، آلمانها مردم را به تجربۀ تاریخ تخیلی فرا می خواندند. استفاده از لباس همشکل به افراد اجازه می داد تا در صحنه آرائی های شکوهمند نقش بازی کنند، و غالباً در زمینۀ سیاسی و ورزشی بود که افکار عمومی اکثریت مردم تجلی می کرد. بی گمان در این دوران بود که « تبلیغات مدرن » توسعه یافت، یعنی انتشار اعتقاداتی که انتقاد ناپذیرند و افراد نمی توانند آنها را زیر سؤال ببرند. فردی که در رژه با مشعل، در لباسهای همشکل و سیاه شرکت کرده بود، دیگر نمی توانست اعتقادات نازیها را زیر سؤال ببرد، در غیر این صورت می بایستی خودش را نیز به پرسش بگیرد و گذشته و آینده اش را باز خوانی کند. علاوه بر این، جوزف گوبلز Joseph Goebbels که گردهمآئی روزانه را در وزارت اطلاعات نهادینه کرده بود، طی آن کاربرد « عناصر زبان » را برای روزنامه نگاران تعیین می کرد. از این پس متقاعد کردن پندارهای همگانی یگانه هدف نبود بلکه می بایستی مراجع توده ها را نیز تغییر می دادند. علاوه بر این، آلمانها در تسلط بر ابزارهای ارتباطی مانند رادیو و سینما پیشگام بودند.

گوبلز هنر تبلیغات را همپای نبرد علیه افراد تعبیر می کرد، و برای درهم شکستن مقاومت اندیشه ورزانه روی تکرار « پر کردن مغز » تأکید می ورزید. مشکل بازهم عمق بیشتری پیدا کرد زیرا استفاده از تلویزیون دوباره توده را به وضعیت فرد بازمی گرداند. در پایان جنگ دوم جهانی، در نشست عمومی سازمان ملل متحد، به تشویق اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و فرانسه قطعنامه های [1]
110، [2]381 و 819 [3] به تصویب رسید که تبلیغات را ممنوع و دسترسی به اطلاعات متضاد (انتقادی و مخالف آنچه رسمیت دارد) را تضمین کرد. همۀ دولت ها این اصول را به حقوق ملی خودشان منتقل کردند. ولی بطور کلی پی گرد علیه تبلیغات فقط به عهدۀ وزارت حقوق عمومی (le ministère public) یعنی دولت واگذار می شد، در حالی که تبلیغات پیش از همه یکی از فعالیت های خود دولت است. در نتیجه موجب هیچ تحولی نشد.

طی جنگ دوم جهانی، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در زمینۀ تبلیغات طبیعتاً رقیب یکدیگر بودند. بر خلاف باورهای عمومی و رایج، ابداعات شورویها اندک بود، به استثناۀ بازنویسی تاریخ گذشته. بر اساس این امر، شوروی ها برخی جریانهای فکری را با دستکاری عکس های رسمی یا حذف رهبرانی که شاخص آنها بودند از بین می بردند. آمریکائی ها نیز به سهم خودشان برای شوری ها رادیو ایجاد کردند ( رادیو اروپای آزاد) و برای متفقین سینما متفقین (هالیوود). هم زمان با راه اندازی چنین ساخت وسازی، سازمان ها و اتاق های فکری دائمی ابداع کردند (به اصطلاح خصوصی و علمی) که از پیش مأموریتشان توجیه سیاست های رسمی بود. همان گونه که نامشان معرف هویت آنان است، عملکردشان شباهتی به دانشگاهیان نداشت که معمولاً مسائل را به هدف جستجوی راه حل مورد بررسی قرار می دهند، بلکه کارشان به آزمون گذاشتن دلیل و برهان های مغلطه گرانه (سوفسطائی) بود.

نکتۀ جالبتر این است که ارتش ایالات متحدۀ آمریکا در رویاروئی با شورشیان ناسیونالیست در کشورهای جهان سوم و برای حفظ دولت استعماری که بر مسند قدرت گمارده بودند، از فن آوری ایجاد ترس و ناامیدی علیه شورشیان کمونیست استفاده می کردند. تا اینجا، جنگ روانی به هدف بی اعتبار جلوه دادن فرماندهی جبهۀ دشمن محدود می شد تا به شورشیان بقبولاند که نمی توانند به فرماندهانشان اعتماد کنند و سرانجام باید شکست اجتناب ناپذیرشان را بپذیرند. برای مثال، در فیلیپین، ژنرال ادوارد لانسدال Edward Lansdale یک هیولای اسطوره ای اختراع کرده بود که گوئی در جنگل کمین کرده و آدمها را می درد. او با چنین ترفندی مردم محلی را از کمک رسانی به گروه های مقاومت که در جنگل پنهان شده بودند باز می داشت.

تبلیغات در دوران ماهواره و رایانه

طی 25 سال گذشته، سه پدیده با هم پا عرصۀ وجود گذاشتند : جامعۀ نمایش، ماهواره، و رایانه.

1- جامعۀ نمایش

به این علت که تلویزیون نوعی نمایش (یا بازنمائی) است، لازمۀ تبلیغات ابتدا سازماندهی رویدادهای نمایشی بود.

: شهادت دروغ [ویدئو ]

برای مثال، الحاق کویت به عراق را به مثابه یک جنگ تجاوز کارانه (1990) معرفی کردند، وزارت دفاع ایالات متحدۀ آمریکا یک دفتر روابط عمومی به نام Hill & Knowlton ایجاد کرد و سخنرانی به اصطلاح یک پرستار را به نمایش گذاشت. این پرستار شهادت داد که سربازان عراقی گهواره های ویژۀ کودکان زود رس را از شیرخوارگاه کویتی ربوده اند و 312 نوزادی را که در آنجا نگهداری می شدند بدون حفاظت رها کرده اند.

در سال 1999، یک گام به پیش برداشته شد : ناتو رویداد بزرگی را برای آژانسهای خبری سازماندهی کرد که بتوانند از آن فیلمبرداری کنند و فوراً دیدگاه خودش را تحمیل کرد. ظرف 3 روز، 290000 آلبانی زبان به سوی مقدونیه مهاجرت کردند. تصاویر تهیه شده، موجب شد که یوگوسلاوها فشار و تروریسم ارتش آزادیبخش کوزوو را به مثابه طرح کشتار جمعی مسلمانان تعبیر کنند ( طرح « نعل اسبی» به ابتکار وزیر دفاع آلمان رودولف شارپینگ Rudolf Scharping)، و در نتیجه جنگ کوزوو توجیه پذیر شد.

بازهم رویدادهای مهمتر : در سال 2001، دو هواپیما به دو برج دو قلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک اصابت کردند و هر دو برج فرو ریخت. رویدادهای مبهم و توصیف ناپذیر دیگری پیرامون این رویداد مطرح شد : طی آتش سوزی دفاتر معاون رئیس جمهور به خاکستر بدل شد، دو انفجار در پنتاگون روی داد و یک انفجار دیگر در یک آسمانخراش دیگر در نیویورک. ناسازی در روایت رویدادها برای حذف هر پرسشی به کار بسته شد، مقامات پشت تناقضاتی که به پخش مستقیم نسبت می دادند پنهان شدند. طی چند روز، تلویزیون دائماً به شکل تکراری تصویر برخورد دو هواپیما را نشان می داد، این نمایش در حد اشباع، بینندگان تلویزیون را از اتخاذ هر گونه موضع انتقادی محروم کرد. زیر شوک، کنگره برای وضعیت اضطراری و دائمی رأی داد (Patriot Act) و سپس سریال جنگ ها آغاز شد.

پس از نمایش پر منات دائمی و تکراری، تحریف وقتی به اوج خود می رسد که تماشاچیان را به پذیرش آن دعوت می کنند، و سپس با وجود اینکه اعتراف می کنند که آنان را فریب داده اند، ولی از عموم مردم می خواهند که چیزی را به رسمیت بشناسند که از این پس می دانند که دروغی بیش نیست.

در نتیجه، در سال 2003 همۀ جهانیان عراقیها را دیدند که چگونه مجسمۀ صدام حسین را تخریب کردند. رئیس جمهور جرج بوش مستقیماً صحنه را تفسیر کرد : یکی از تظاهر کنندگانی که به پای مجسمه ضربه می زد برای او تداعی کنندۀ تصاویر مشابهی از سقوط دیوار برلن بود. پیغام این بود که سقوط رئیس جمهور صدام حسین را به مثابه آزادی تلقی کنند. صحنۀ وسیع میدان را می بینیم که ارتش ایالات متحده آن را بسته است و تظاهر کننده گان در واقع یک گروه کوچک بازیگر و سیاهی لشگرند. با وجود همۀ این تحریفات، مفسر به گونه ای به گزارشاتش ادامه می دهد که گوئی واقعیت دارد. [4]

2- ماهواره

ارتش ایالات متحده با استفاده از ماهواره های نوین ارتباطاتی در سال 1989 یک شبکۀ تلویزیون محلی به مثابه نخستین شبکۀ تلویزیون بین المللی برای « گزارشات دائمی » در آتلانتا ایجاد کرد. مستقیم بودن گزارشات را در فقدان وقت کافی برای تحریف تصاویر را به مثابه علامت و نشانی از اصالت تصاویر مطرح می کردند. ولی در واقع، در پخش مستقیم بررسی و تحلیل رویدادها ناممکن بود. [5]

سی ان ان CNN تلاش کودتای نخست وزیر پیشین ژائو زیانگ در چین را به مثابه انقلاب مردمی معرفی کرد که در میدان تی آن من و درخون سرکوب شد [6]. سپس « انقلاب مخملی » در جمهوری چک را به شکلی گزارش داد که گوئی پلیس یکی از تظاهر کننده گان را کشته است. به همین گونه سی ان ان کشف گورستان تیمیسوآرا را تأیید کرد، در واقع جسدها را از سردخانه بیرون کشیده بودند و بعداً پلیس را متهم کردند که گوئی آنان را طی تظاهرات کشته و یا زیر شکنجه قربانی کرده اند. همۀ این صحنه آرائی ها برای توجیه کودتای آیون ایلیچسکو علیه چائوشسکو تدارک دیده شده بود. مثالهای تحریف رویدادها بسیارند.

ایجاد رادیوهائی که کشورهای خارجی را هدف می گیرند با رادیو مارتی Radio Marti تحول یافت که سازمان سیا از هواپیمای آواکس بر فراز کرانه های کوبا پخش می کرد. در سال 2012، طرح وسیعی برای اختلال در تلویزیون های ماهواره ای سوریه سازماندهی شد، و بجای آن برنامه های ساختگی و تقلبی پخش شد تا سقوط رژیم و فراری شدن رهبران کشور را به اطلاع عمومی برسانند. برای پیاده کردن چنین طرحی از تصاویر رایانه ای استفاده کردند، و می خواستند صحنه ای تقلبی از فرار رئیس جمهور بشار اسد را به نمایش بگذارند. [7] ولی این طرح با واکنش سوریه و روسیه روبرو شد و گرچه با ارسال علامتی از پایگاه ناسا در استرالیا به «عرب سات» ArabSat تلویزیون تقلبی سوریه را کار گذاشتند، ولی عملیاتشان به تحقق نیانجامید.

3- رایانه

در همین دوران، پیشرفتهای فنی در زمینۀ سامانۀ شماره ای، به ویژۀ گسترش علوم رایانه ای و انترنت، دوباره نقش فرد را به میدان آورد بی آن که توده ها را خنثی سازد.

در سال 2007، سازمان سیا پیامکهای ناشناسی به مناطقی از کنیا که لووها Luos در آن زندگی می کنند فرستاد، و آنان کیکویوسها Kikuyus را متهم دانستند که انتخابات ریاست جمهوری را دستکاری و تحریف کرده اند. لووها پیغام را منتقل کردند، در پی این پیامکها شورشهایی به وقوع پیوست که طی آن بیش از 1000 نفر کشته و 300000 نفر آواره شدند. سرانجام، «سازمان غیر دولتی» میانجیگری خود را پیشنهاد کرد و سرانجام ریلا اودینگا Raila Odinga را به قدرت رساند (یعنی تحمیل کرد). [8]

در همان سال، سازمان سیا اعتبار ویدئوهای ناشناسی که با تلفن همراه تهیه شده بود را آزمایش کرد. صحنه ها با زوایای کوتاه فیلمبرداری شده بود و به همین علت شناسائی مکان واقعه ناممکن بود. با وجود این، ویدئوها راهِبانی را نشان می دهد که در حال خود سوزی هستند، یا صحنه های خشونت نظامی طی « انقلاب زعفران » در میانمار که اعتبار و واقغی بودنشان را تأیید و در تلویزیون های سراسر دنیا پخش کردند.

اتحادیۀ دروغ

گرچه فن آوری های تبلیغاتی طی سال های گذشته تحول نیافته، ولی با ایجاد اتحادیۀ دروغ ا تقویت شده است. تا پیش از جنگ علیه عراق، هر کشوری اردوی تبلیغاتی خاص خود را داشت، ولی طی جنگ علیه عراق در سال 2002، بین وزارت دفاع اسپانیا و اسرائیل همآهنگی ایجاد شد و به قطر و عربستان سعودی گسترش یافت. این اتحادیه ابتدا بر آن بود که بازرسان سازمان ملل متحد در عراق را متقاعد سازد و به آنان بباوراند که در این کشور سلاح کشتار جمعی وجود دارد. ولی با وجود اینکه در این زمینه توفیقی بدست نیاوردند، رسانه های بین المللی را با چنین گزارشی مسموم کردند. [9]

در سال 2011، همین اتحادیۀ دروغپرداز بود که در استودیو در فضای باز در قطر تصاویری از ورود شورشیان به میدان سبز طرابلس (صحنه پردازی) فیلمبرداری کردند. این تصاویر ابتدا توسط شبکۀ بریتانیائی اسکای نیوز Sky News پخش شد، و به مردم لیبی نشان دادند که جنگ به پایان رسیده، در حالی که تازه شروع شده بود، و ناتو موفق شد بدون تحمل تلفات سنگین شهر را تسخیر کند (ولی در جبهۀ لیبیائی ها 40000 نفر کشته شدند). بر اساس این گزارش، سیف الاسلام قذافی مجبور شد شخصاً به محل بیاید و با استقبال طرفدارانش ثابت کرد که تصاویری که در روز کذشته اسکای نیوز پخش کرده، دروغ بوده است.

این اتحادیۀ دروغ طی جنگ علیه سوریه به اوج اهدافش دست یافت، و 120 کشور و سازمان بین المللی در آن شرکت کردند، یعنی بزرگترین اتحادیه در تاریخ.

در اکتبر 2011، ناتو یک دهکدۀ نمونه به نام جبل الزاویه Jabal al-Zouia در شمال کشور را سازماندهی کرد.روزنانه نگاران غربی یکی پس از دیگر به وسیلۀ سرویس ارتباطاتی نخست وزیر ترکیه به آنجا منتقل شدند. روزنامه نگاران در آنجا ارتش آزاد سوریه را دیدند که از سوی مردم پشتیبانی می شوند. با وجود این، عملیات وقتی پایان گرفت که یکی از روزنامه نگاران اسپانیائی در محل رؤسای ارتش آزاد سوریه را باز شناسی کرد : یعنی افرادی که از رهبران القاعده در لیبی بودند، مانند عبدالحکیم بلحاج و مهدی الهراتی. به هر صورت، تصاویر نشان می داد که واقعاً ارتشی وسیع از سربازان فراری از ارتش عرب سوریه تشکیل شده است. [10]

در سال 2012، جهانیان کشف کردند که طی یک ماه انقلابی های باب عمرو به محاصرۀ ارتش رژیم درآمده و بمباران شده اند. [11] در واقع، محلۀ باب عمرو محاصره شده بود، ولی بمباران نشده بود، زیرا 72 سرباز سوری در یک فروشگاه بزرگ در محاصره به سر می بردند. جهاد طلبان خانه های مسیحیان را تخریب می کردند تا چنین اعمالی را به جمهوری عرب سوریه نسبت دهند. جهاد طلبان روی پشت بامها لاستیک ماشین آتش می زدند تا با دود ضخیم صحنه آرائیهایشان را تکمیل کنند. اسپانیا 24 و الجزیره روزنامه نگارانی را که در محل حضور داشتند تأمین مالی و دادگاه انقلابی را نیز مدیریت می کردند. جسد 150 از قربانیان که به حکم دادگاه انقلابی با حضور مردم سر بریده شدند، مثل قربانیان بمباران به نمایش گذاشته شد [12]. در محل، یک نویسندۀ فرانسوی- و- اسرائیلی مشخور و « آلامد » به نام جوناتان لیتل Jonathan Littell نیز آمده بود تا به زیبائی چنین « انقلابی » قسم یاد کند. سر انجام می توانستیم از « شقاوت رژیم » تصاویری « واقعی » داشته باشیم.

در سال 2013، اسپانیا یک شرکت ارتباطاتی در خدمت گروه های جهاد طلب، به نام InCoStrat ایجاد کرد، نشانه واره ها، ویدئو به وسیلۀ تلفن همراه و برگ تبلیغاتی برای صدها گروه جها طلب تهیه کرد تا این توهم را در اذهان عمومی ایجاد کند که گوئی علیه جمهوری سوریه قیام مردمی در شرف تکوین است. در پیوند با SAS ها مهمترین گروه ها را در صحنه آرائیهایشان نشان دادند، برای مثال ارتش اسلامی. عربستان سعودی زره فرستاده بود و از طریق اردن تحویل داد. لباسهای همشکل نیز در اسپانیا تهیه شد و برای مراسم رسمی به جهاد طلبان تحویل دادند. صحنه آرائی ها کاملاً به دست حرفه ای ها انجام گرفت تا این توهم را دامن بزنند که گوئی یک ارتش منظم سازماندهی شده است که می تواند با ارتش عرب سوریه مقابله کند [13]. می خواستند به گونه ای جلوه دهند که ما با یک جنگ داخلی روبرو هستیم، با وجود این، تصاویری که نشان داده شد، چیزی نبود بجز نمایش سیاهی لشگری که غالباً خارجی بودند.

ترجمه توسط
حمید محوی

[2« Condamnation de la propagande contre la paix », Réseau Voltaire, 17 novembre 1950.

[4« La chute de statue de Saddam Hussein », par Jean-Sébastien Farez, Réseau Voltaire, 15 avril 2003.

[5« L’effet CNN », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 19 mai 2003.

[6Tienanmen 20 anni dopo”, Domenico Losurdo, Rete Voltaire, 9 giugno 2009.

[7« L’OTAN prépare une vaste opération d’intoxication », par Thierry Meyssan, Komsomolskaïa Pravda (Russie), Réseau Voltaire, 10 juin 2012.

[8« Le dessous du prix Nobel de la paix 2009 », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 13 octobre 2009.

[9« Un réseau militaire d’intoxication », Réseau Voltaire, 8 décembre 2003.

[10«Islamistas libios se desplazan a Siria para "ayudar" a la revolución», por Daniel Iriarte, ABC (España), Red Voltaire , 19 de diciembre de 2011.

[11« Les journalistes-combattants de Baba Amr », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 3 mars 2012.

[12The Burial Brigade of Homs: An Executioner for Syria’s Rebels Tells His Story”, Ulrike Putz, Der Spiegel, March 29th, 2012.

[13« Comment le Royaume-Uni met en scène les jihadistes », Réseau Voltaire, 13 mai 2016.