در حالی که نبرد و زد وخوردها در محلۀ شورشیان در حمص خاتمه نیافته و مقامات سوریه و لبنان هنوز بیانیه ای در مورد عملیات اخیرشان اعلام نکرده اند، تی یری میسان از طریق نخستین شبکۀ روسی ترازنامۀ دوشنبه شب که مجموعه ای از گزارشات دست اوّل او می باشد را به اطلاع ما و خوانندگان شبکۀ ولتر می رساند.
پس از دوازده ماه، قدرت های غربی و خلیج (مترجم : خلیج فارس) عملیات بی ثبات سازی سوریه را پی گیری می کنند. چندین هزار سرباز مزدور که توسط مأموران رسمی عربستان سعودی و قطر از بین سنی مذهبان افراطی به استخدام درآمده بودند، به داخل کشور رخنه کرده، و آمده بودند تا بشار الاسد «علوی غاصب» را سرنگون کرده و دیکتاتوری وهابی را جایگزین سازند.
این سربازان مزدور به سلاح های پیش رفته، و دوربین با توان عملیاتی در وضعیت شبانه، مراکز اطلاعاتی، و ربات های ویژه برای جنگ داخلی در مناطق شهری مجهز بودند. این سربازان مزدور از جانب قدرت های ناتو پشتیبانی می شدند، و علاوه بر این به اطلاعات نظامی ضروری برای عملیاتشان دسترسی داشتند، به ویژه برای رد یابی و جابجایی نیروهای سوریه از تصاویر ماهواره ای، و علاوه بر این از تجهیزات ردیابی مکالمات تلفنی نیز برخوردار بودند.
این نوع عملیات تاکنون از طریق رسانه های حاکم به شکل تحریف آمیز و به مثابه انقلاب سیاسی که توسط رژیم دیکتاتوری بشار الاسد بی رحمانه غرقه به خون شده، در اذهان عمومی انعکاس یافته است.
البته چنین دروغ هایی مقبولیت عام نداشته و کشورهائی مانند روسیه، چین و برخی کشورهای آمریکای جنوبی، هر یک از این کشورها به دلیل تجربیات تاریخی خود فورا قادر به تشخیص واقعیت حوادث بودند. روس ها حوادث چچنی و چینی ها حوادث زینکیانگ را به یاد آورند، و آمریکایی ها در کوبا و در نیکاراگوئه، درهر صورت علی رغم ظواهر ایدئولوژیک یا مذهبی، روش های سازمان سیا در بی ثبات سازی کشورها تغییری نکرده است.
شگفت آورتر از همه در چنین وضعیتی، رسانه های غربی هستند که جریان را به شکلی در اذهان تزریق می کنند که گویی سلفی ها، وهابی ها و مبارزان جنبش القاعده به دموکراسی روی آورده اند، در حالی که اینها روی شبکۀ ماهواره ای سعودی و قطر دائما «علوی های خارج شده از دین» و دیدبانان اتحادیۀ عرب را به مرگ و بریدن سر تهدید کرده اند.
مهم نیست که عبدالحکیم بلحاج (شمارۀ 2 در القاعده و حاکم نظامی در طرابلس و لیبی) شخصا با نفراتش در شمال سوریه مستقر شده باشد، و ایمان - ال- ظواهری(شمارۀ 1 القاعده پس از درگذشت اسامه بن لادن) برای جهاد در سوریه فتوا صادر کرده باشد، ولی مهم این است که ببینیم که غربی ها همچنان در رؤیای رمانتیسم انقلاب لیبرال به سر می برند. مضحک تر از همه، رسانه های غربی هستند که دائما با تبعیت تمام، اتهاماتی را که «اخوان المسلمین» در مورد جنایات رژیم و قربانیانش، با امضای دیدبان حقوق بشر سوریه به رژیم سوریه وارد می سازند تکرار می کنند. معلوم نیست از چه دورانی این انجمن برادرانۀ کودتاگر به حقوق بشر دلبستگی پیدا کرده است؟
کافی بود که سرویس های اطلاعاتی غربی عروسکی را به نام «شورای ملی سوریه»، و یک استاد دانشگاه سوربن را نیز به ریاست آن بگمارد، و معشوقۀ رئیس اسبق مدیریت عمومی امنیت خارجی [1] را نیز به عنوان سخن گو انتخاب کند، تا «تروریست ها» تبدیل به «دموکرات» شوند. در یک چشم به هم زدن، دروغ به واقعیتی رسانه ای تبدیل شد. افراد ربوده و یا قطع عضو شده و یا به قتل رسیده توسط یگان های مزدور وهابی، به عنوان قربانیان دیکتاتور حاکم معرفی شدند.
سربازان نظام وظیفه از تمام مذاهب که از کشورشان در مقابل تجاوزات افراطیون دفاع می کردند، به عنوان مزدوران علوی معرفی شدند که به مردم کشور خودشان ستم روا می دارند. روند بی ثبات سازی سوریه توسط بیگانگان به بخشی از« بهار عرب» تعبیر شد. امیرالمؤمنین قطر و پادشاه عربستان سعودی، دو سلطنت مطلقه که هرگز هیچ گونه انتخابات ملّی در کشورشان برگزار نکرده اند و معترضان را به زندان انداخته اند، در رسانه های غربی، انقلابی و دموکرات از آب درآمدند.
فرانسه، انگلستان و ایالات متحده نیز که دستانشان هنوز به خون تازۀ 160000 نفر از مردم لیبی آلوده است با نقض مجوزی که از شورای امنیت داشتند، به انسان دوستان مسئول حفاظت از جان شهروندان تبدیل شدند.
با این وجود این مسخره بازی خونبار، با رأی وتوی مضاعف روسیه و چین به پایان رسید. ناتو و هم پیمانانش، به توقف آتش و خارج شدن از منطقه فراخوانده شدند، در غیر این صورت مسئولیت جنگ منطقه ای و حتی مسئولیت جنگ جهانی را باید به عهده بگیرند.
7 فوریه هیئت نمایندگی بلند پایۀ روسیه، از جمله مقامات بلند پایۀ اطلاعات خارجی وارد دمشق شدند، و مورد استقبال گرم عمومی قرار گرفتند، با اطمینان به این امر که بازگشت روسیه به صحنۀ بین المللی پایان کابوس را رقم خواهد زد. نه تنها در پایتخت، بلکه در دومین شهر سوریه، حلب، با رنگ های سفید، آبی و سرخ تزیین شده بود، و روی روبان ها نیز به ز بان روسی نوشته بودند. در کاخ ریاست جمهوری، علاوه بر هیئت نمایندگان روسی، نمایندگان کشورهای دیگر، مانند ترکیه، ایران و لبنان حضور داشتند. یک سری توافق نامه برای بازگشت صلح به امضا رسید. سوریه 49 مستشاری را که ارتش سوریه به اسارت خود درآورده بود آزاد کرد. ترکیه برای آزاد ساختن مهندسان و زائران ایرانی که ربوده شده بودند میانجی گری کرد، به انضمام آنهایی که در اسارت فرانسوی ها به سر می بردند. ترکیه کمک هایش را برای «ارتش سوریۀ آزاد» متوقف کرد، و پایگاه های آنها را بست (به استثناء پایگاهی که در پایگاه ناتو در اینجیرلیگ واقع شده)، و رئیس آن سرهنگ ریاد الاسد را تحویل داد. روسیه که ضامن این قراردادها بود، اجازه یافت تا پایگاه قدیمی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را در کوه قاسیوم دوباره فعال سازد.
فردای آن روز، وزیر دولت ایالات متحده اپوزیسیون سوریه در تبعید را مطلع ساخت که از این پس نباید روی کمک نظامی ایالات متحده حساب کنند. اپوزیسیون سوریه در تبعید با درک وضعیت جدید که خیانتشان به کشور خودشان بی نتیجه مانده، در پی سرمایه گذاران جدیدی هستند که بتوانند مخارج آنها را تأمین کنند. حتی یکی از آنها برای نتانیاهو نامه ای نوشت، و از او درخواست کرد که به سوریه حمله کرده و آن را تسخیر کند.
پس از انعقاد قراردادها که دو روز به طول انجامید، ارتش های ملی سوریه و به همچنین لبنان، به پایگاه های یگا نهای وهابی حمله کردند. در شمال لبنان، انبار اسلحه و مهمات کشف شد و چهار افسر غربی در عکار در یک مدرسۀ رها شده که به طرح سازمان ملل متحد برای فلسطینیان تعلق داشت و به مرکز فرماندهی نظامی تبدیل شده بود، به اسارت درآمدند. در سوریه، ژنرال آسیف شاوکات شخصا فرماندهی عملیات را به عهده داشت. دست کم 1500 نفر به اسارت درآمدند که یکی از آنها یک سرهنک فرانسوی بود که امور فنی اطلاعات را به عهده داشت، و بیش از هزار نفر نیز کشته شدند. در حال حاضر مشخص نیست که چند نفر از قربانیان مزدور خارجی و چند نفر از سوریه ای هایی بوده اند که با نیروهای بیگانه همکاری می کردند، و یا چند نفر از غیر نظامیانی بوده اند که در شهر جنگ زده گرفتارآمده بودند.
لبنان و سوریه حق حاکمیت بر اراضی خود را بازیافتند. روشنفکرانی که تلاش می کنند بدانند که آیا ولادیمیر پوتین با حمایت از سوریه خود را در بحران دیپلماتیک با ایالات متحده قرارداده است. من فکر می کنم که پرسش نابجایی است. طی سال ها با بازسازی نیروهایش، و با تأیید حضورش در عرصۀ بین المللی، مسکو به دو دهه از نظم جهان تک قطبی که واشینگتن یکه تاز آن بود و می توانست حاکمیت جهانی خود را گسترش دهد، پایان بخشید.
انتخاب بر این اساس نبود که با این کشور کوچک، مثل سوریۀ متحد شود، یا با قدرت ایالات متحده، بلکه انتخاب بر این اساس بود که آیا باید اجازه دهد که نخستین ابر قدرت جهان یک دولت دیگر را سرنگون کند و یا این که توازن نیروها را مختل ساخته، و نظم بین المللی نوینی را به وجود بیاورد که عادلانه تربه نظر می رسد و روسیه نیز می تواند حرف خود را بزند.
[1] DGSE