دمشق، کهن ترین شهر مسکونی جهان

اخضر ابراهیمی فرستادۀ ویژۀ رؤسای اتحادیۀ عرب و سازمان ملل متحد طرح «خود» را برای گردهمآئی صلح در ژنو 2 معرفی کرد. هدف این گردهمآئی پایان بخشیدن به «جنگ داخلی» خواهد بود. در نتیجه این موضوع تحلیل های قدیمی دو جبهۀ مختلف را دوباره مطرح می سازد، یعنی رویاروئی آنهائی که این جنگ را ادامۀ منطقی «بهار عرب» می دانند، و سپس آنهائی که آن را به شکل واقعه ای تعبیر می کنند که ساخته و پرداختۀ توطئه و عناصر خارجی بوده است.

جنگ از دیدگاه مخالفان مسلح

از دیدگاه غربی ها و اکثریت اعضای اتحادیۀ ملی، سوریه در انقلاب به سر می برد، و مردم با خواست و آرزومندی برای زندگی در دموکراسی مشابه آنچه در ایالات متحده رایج است، علیه دیکتاتور حاکم به پا خاسته اند. با این وجود چنین برداشتی از واقعیت موجود توسط شورای همکاری خلیج، شورای ملی سوریه و ارتش آزاد سوریه مردود اعلام شد. از دیدگاه آنها، مسئله آزادی نیست، بلکه مربوط است به شخصیت بشار الاسد. آنها در صورتی که رئیس جمهور کناره گیری کند و جایش را به معاونانش بسپارد به همین نهادهای موجود بسنده خواهند کرد. با این وجود، این تعبیر نیز به سهم خود از سوی مبارزانی که در منطقه هستند نفی شد، زیرا از دیدگاه آنها مسئله شخصیت بشار رئیس جمهور نیست بلکه روحیۀ همزیست گرای او زیر علامت سؤال است. هدف این مبارازان ایجاد یک رژیم از نوع وهابی بوده و اقلیت های مذهبی یا باید تحت فرمانبرداری آنها باشند و یا از بین بروند، و قوانین شریعت اسلامی نیز باید جایگزین قانون اساسی شود.

آزادی بیان

در آغاز، وقتی که تیراندازان ماهر مردم را هدف می گرفتند و به قتل می رساندند، می گفتند که مأموران رژیم هستند که می خواهند ترس و وحشت را حاکم سازند. وقتی ماشین ها منفجر می شدند، می گفتند که این حملات را مأموران مخفی رژیم زیر پرچم دروغین مرتکب شده اند. وقتی حملۀ وسیعی موجب کشته شدن اعضای شورای امنیت شد، بشار الاسد را متهم کردند که می خواسته رقبایش را از بین ببرد. امروز، هیچکس تردیدی ندارد که این جنایات کار جهاد طلبان بوده و دائما دست به چنین اعمالی می زنند.

از سال 1963 تظاهرات ممنوع اعلام شده بود و به روزنامه نگاران خارجی با احتیاط و به ندرت اجازۀ فعالیت می دادند، و فعالیت هایشان نیز تحت نظر بود، ولی امروز این قوانین محدود کنندۀ قدمی برچیده شده است. با این وجود به دلیل ترس از اعمال تروریستی به ندرت تظاهرات راه اندازی می کنند. روزنامه نگاران خارجی در دمشق بسیار هستند و آزادانه بی هیج کنترلی رفت و آمد می کنند. بسیاری از این روزنامه نگاران دائما از دیکتاتوری خوناشام در کشور روایت می کنند. با این وجود این روزنامه نگاران را به حال خود رها کرده اند که تا به دروغ پردازی هایشان ادامه دهند، و به این امید که وقتی که دولت هایشان از طرح «سرنگونی رژیم» قطع نظر کردند، آنها نیز از دعاوی پوشالی شان دست بردارند.

در آغاز، سوری ها شبکه های تلویزیون ملی را نگاه نمی کردند، و آن را تبلیغات رژیم تلقی می کردند. مردم غالبا تلویزیون الجزیره را ترجیح می دادند. بر این اساس مستقیما پیش روی های انقلابیان و جنایات «دیکتاتورها» را مستقیما پی گیری می کردند. ولی با گذشت زمان، مستقیما با رویدادها روبرو شدند و خودشان مستقیما جنایات انقلابیان دروغین را دیدند و زندگی کردند، و غالبا زندگی شان را مدیون ارتش ملی سوریه هستند. امروز مردم اکثرا شبکه های تلویزیون ملی را نگاه می کنند، و به ویژه شبکۀ لبنانی-عراقی، ال-میادین که در تمام جهان عرب تماشاچیان الجزیره را جذب کرده و بی هیچ پرده پوشی، آشکارا از مواضع ناسیونالیستی دفاع می کند.

آزادی عقیده

در آغاز، مخالفان مسلح خود را چند مذهبی معرفی می کردند و چنین وانمود می کردند که گوئی از سوی اقلیت های مذهبی مورد پشتیبانی قرار گرفته اند. بعد، دادگاه های اسلامی بر پاکردند و در آن سنی های «بد»، «خائنان» به انجمن آنها، علوی ها و شیعیان را به مرگ محکوم کرده و گردن زدند، و یا در میادین عمومی شکنجه کردند، مسیحیان را از خانه هایشان راندند. امروز همه دریافته اند که وقتی توسط «معصومان»، تکفیریست ها محاکمه می شوند جزء خوارج هستند.

در حالی که روشنفکران می گویند که سوریه تخریب شده و باید آن را دوباره تعریف کرد، مردم می دانند که سوریه چیست و برای آن حاضرند بمیرند. ده سال پیش، هر خانواده ای که نوجوانی داشت سعی می کرد راهی بیابد تا او را از رفتن به خدمت زیر پرچم در ارتش معاف کند. تنها افراد فقیر به خدمت وظیفه تن می دادند. امروز، بسیاری از جوانان به خدمت وظیفه متعهد می شوند و برادران بزرگتر نیز به شبهه نظامیان خلقی می پیوندند. تمام آنها که به مذاهب مختلف تعلق خاطر و اعتقاد دارند، همه از سوریۀ ابدی دفاع می کنند و خدای یگانه ای را می پرستند.

طی جنگ، بسیاری از سوری ها تحول یافته اند. در آغاز، در حاشیه می ماندند و تنها رویدادها را تماشا می کردند، و غالبا می گفتند که خودشان را از هیچ جبهه ای نمی دانند. ولی پس از دو سال و نیم درد و رنج طاقت فرسا، هر یک از آنهائی که در کشور مانده اند می بایستی برای ادامۀ زندگی دست به انتخاب بزنند. و به این نتیجه رسیدند که جنگ چیزی بجز اقدامات قدرت های استعماری نیست که روی ذغال نیم سوختۀ تحجر فکری فوت می کنند که تا آنچه را که نشانی از تمدن دارد به خاکستر بدل سازند.

آزادی سیاسی

برای من که از ده سال پیش با مسائل سوریه آشنا بودم و اکنون دو سال است که در دمشق زندگی می کنم، می توانم تشخیص دهم که این کشور تا جه اندازه تغییر کرده است. ده سال پیش، همه با صدای خفیف از مشکلاتی که با «مخابراط» (پلیس اطلاعاتی) داشتند حرف می زدند، که در هر موردی دخالت می کرد. در این کشور که بلندی های گولان هنوز تحت اشغال اسرائیل است، سرویس های اطلاعاتی قدرت فوق العاده ای کسب کرده بودند، با این وجود هیچ چیزی از آماده سازی جنگ، کندن تونل و وارد کردن اسلحه به کشور ندیدند و نشنیدند. امروز، تعداد زیادی از افسران بزهکار و خود فروخته به خارج از کشور گریخته اند، و سرویس های اطلاعاتی روی مأموریت های دفاعی متمرکز شده و تنها جهاد طلبان می توانند از آنها شکایت داشته باشند.

ده سال پیش، حزب بعث از دیدگاه قانون اساسی هدایت ملت را به عهده داشت، و تنها حزبی بود که می توانست نامزد انتخاباتی داشته باشد، ولی دیگر به عنوان حزب توده های مردم مطرح نبود. نهادهای دولتی بیش از پیش از مردم فاصله گرفته بود. امروز، تشخیص تعداد احزاب تشکل یافته کار ساده ای نیست، چون که تعداد آنها به شکل فوق العاده ای گسترش یافته. هر یک از آنها می تواند در انتخابات شرکت کند و برندۀ آن باشد. تنها اپوزیسیون به اصطلاح «دموکراتیک» در پایس و استانبول تصمیم گرفته است که انتخابات را بایکوت کند، بجای آن که در انتخابات شرکت کند و شکست خود را بپذیرد.

ده سال پیش، هیچکس در کافه ها از سیاست حرف نمی زد، مردم تنها در خانه ها و با افرادی که می شناختند این گونه مسائل را مطرح می کردند. امروز همه از مسائل سیاسی حرف می زنند، همه جا، در مناطقی که تحت کنترل دولت است ولی نه هرگز در مناطقی که تحت کنترل مخالفان مسلح قرار دارد. با وصف می بینیم که دیکتاتوری در کدام سو و دموکراسی در کدام سو واقع شده است؟

واکنش های طبقاتی

جنگ، در عین حال منازعۀ طبقاتی نیز هست. ثروتمندانی که در خارج سرمایه داشتند، وقتی به دمشق حمله شد از کشور خارج شدند. اگر چه کشورشان را دوست داشتند ولی ترجیح دادند جان و مال خودشان را حفظ کنند. بورژواها در وحشت بودند. وقتی شورشیان دست بالا را داشتند و مالیات می گرفتند به آنها مالیات پرداخت می کردند، و وقتی ارتش وارد میدان می شد و از آنها بازخواست می کرد ادعا می کردند که پشتیبان دولت هستند. در حال نگرانی، سقوط رئیس جمهور بشار الاسد را انتظار می کشیدند که الجزیره آن را قریب الوقوع اعلام کرده بود. این نگرانی ها تنها وقتی التیام پذیرفت که ایالات متحده اعلام کرد که از بمباران کشور قطع نظر کرده است. بورژواها امروز در پی بازخرید خود هستند و این امر را با تأمین مالی انجمن های امداد رسانی به خانواده های شهدا انجام می دهند.

مردم کوچه و بازار از همان آغاز می دانستند که موضوع چیست. افرادی بودند که جنگ را وسیله ای برای انتقام جوئی از وضعیت اقتصادی خودشان می دانستند، و افراد دیگری بودند که می خواستند از آزادی بیان و عقیده و خدمات اجتماعی رایگان دفاع کنند.

ایالات متحده و اسرائیل، فرانسه و بریتانیای کبیر، ترکیه، قطر و عربستان سعودی جنگی پنهانی علیه سوریه بر پا کردند و شکست خوردند، اگر چه انتظار چنین نتیجه ای را نداشتند : سوریه برای ادامۀ بقای خود نیروهایش را به کار گرفت و آزادی خود را بازیافت.

اگر گردهمآئی ژنو 2 برگزار شود، قدرت های بزرک هیچ تصمیمی نمی توانند اتخاذ کنند. دولت آینده می تواند حاصل بند و بست های دیپلماتیک باشد. هیچ قدرتی در گردهمآئی نمی تواند راه حلی پیشنهاد کند که تأیید و اجرای آن به همه پرسی مردم در سوریه بستگی نداشته باشد.

این جنگ سوریه را به خون ریزی دچار کرد، نیمی از شهرها و زیربناهای آن برای ارضای طمع قدرت های بزرگ و خلیج ویران شدند. اگر کار مثبتی از عهدۀ ژنو 2 ساخته باشد، تأمین مالی بازسازی سوریه توسط آنهائی است که این کشور را دچار درد و رنج و ویرانی کردند.

ترجمه توسط
حمید محوی
منبع
Al-Watan (Syrie)">Al-Watan (Syrie)