نیکلا سرکوزی باید مبتنی بر کارهائی که انجام داده مورد قضاوت قرار گیرد و نه بخاطر ویژگی شخصیتی اش. ولی وقتی کارهایش حتی رأی دهندگان او را نیز شگفت زده می کند، در این صورت ضروری خواهد بود که به جزئیات زندگینامۀ او در مفصل مناسبات و پیوندهائی بپردازیم که او را به قدرت رسانده است. در اینجا تی یری میسان بر آن است تا حقیقت را در مورد ریشۀ فامیلی رئیس جمهور فرانسه مورد بررسی قرار دهد. تمام اطلاعات موجود در این نوشته قابل بررسی و دسترسی هستند، بجز دو مورد که تنها نویسنده مسئولیت آن را به عهده می گیرد.
فرانسوی ها خسته از دوران بسیار طولانی ریاست جمهوری فرانسوآ میتران François Mitterrand (21 مه 1981 تا 17 مه 1995) و ژک شیراک Jacques Chirac (17 مه 1995 تا 16 مه 2007) نیکلا سرکوزی Nicolas Sarkozy را انتخاب کردند و روی انرژی او حساب بازکرده بودند تا به کشورشان جان تازه ای ببخشد. آنها امیدوار بودند که با سال ها سکون و ایدئولوژی از کار افتاده متارکه کنند. ولی امیدهایشان سرانجام به متارکه با اصول بنیانگذار ملت فرانسه منتهی شد. فرانسوی ها از این « سوپر من » رئیس جمهور شگفت زده شدند که هر روز پروندۀ جدیدی را در اختیار می گرفت و چپ و راست را جذب می کرد و تمام خط فاصل ها را در هم می ریخت تا سرانجام به ایجاد هرج و مرج کامل نائل آمد.
مثل کودکانی که کار خیلی بدی انجام داده باشند، فرانسوی ها خیلی در گیر جستجوی بهانه هستند تا وسعت خسارت وارد آمده و ساده دلی شان را بپذیرند. فرانسوی ها نمی خواهند ببینند که واقعاً نیکلا سرکوزی کیست، یعنی پرسشی که خیلی پیش از اینها باید مطرح می کردند و به آن پی می بردند.
بی گمان مرد بسیار زبر دستی بنظر می رسد، و مانند فرد شعبده بازی موفق شد با به نمایش گذاشتن زندگی شخصی اش در مجلات پوپل people توجه عمومی را از سیر تحولی سیاسی اش منحرف سازد.
امیدوارم هیچ ابهامی در مورد این نوشته وجود نداشته باشد : موضوع این نیست که آقای سرکوزی را بخاطر مناسبات فامیلی، دوستانه و حرفه ای اش سرزنش کنیم، بلکه انتقادی را که به او وارد میدانیم این است که وابستگی هایش را از فرانسوی ها پنهان ساخته به شکلی که آنها تصور کردند که انتخاب آنها روی فرد آزادی انجام گرفته است.
برای درک این حقیقت که چگونه فردی که امروز همه او را به عنوان مأمور ایالات متحده و اسرائیل شناسائی کرده اند موفق شد ابتدا به ریاست حزب گولیست و سپس به ریاست جمهوری فرانسه نائل آید، باید به گذشته خیلی دور بازگردیم. در اینجا باید در حاشیه داستان طولانی را پی گیری کنیم که طی آن شخصیت هائی را معرفی خواهیم کرد که امروز به کام خود رسیده اند.
اسرار خانوادگی
در پایان جنگ جهانی دوم، سرویس های مخفی ایالات متحده برای تأمین امنیت بنادر آمریکائی و برای تدارک پیاده کردن نیروهای متفقین در ساحل سیسیل روی همکاری پدرخواندۀ ایتالیائی- آمریکائی لوکی لوچیانو Lucky Luciano حساب باز می کنند. تماس های لوچیانو با سرویسهای ایالات متحده به ویژه از طریق فرانک ویسنر Frank Wisner Sr صورت می گرفت، وقتی «پدر خوانده» از زندان آزاد شد و به ایتالیا رفت تماس ها با میانجیگری «سفیرش» اتین له آندری Étienne Léandri (از اهالی کورس – فرانسه) ادامه یافت (مترجم : البته زندگینامۀ لوکی لوچیانو در اینجا خیلی به اختصار مطرح شده).
در سال 1958، ایالات متحده نگران امکان پیروزی جبهۀ آزادیبخش ملی در الجزائر است که می تواند راه را برای نفوذ شوروی در آفریقای شمالی هموار سازد، در نتیجه تصمیم می گیرد در فرانسه کودتای نظامی راه بیاندازد. عملیات در همآهنگی با مدیریت و برنامه ریزی سازمان سیا رسماً به مدیریت فرانک ویسنر و ناتو سازماندهی شد. ولی ویسنر دچار هذیان و جنون می شود، و سرانجام جانشین او آلن دالس Allan Dulles بر اجرای طرح توطئه نظارت می کند. از الجزائر دو ژنرال فرانسوی کمیتۀ امنیت دولتی ایجاد می کنند که قدرت مدنی پاریس را تحت فشار قرار می دهد و بی آن که نیازی به اعمال زور داشته باشد آن را وادار می سازد که برای انتقال تمام قدرت به ژنرال دوگل رأی بدهد [1].
ولی شارل دوگل آن مهره ای نبود که آنگلوساکسونها فکر می کردند می توانند به بازی بگیرند. در نخستین گام، دوگل تصمیم گرفت از تضاد استعماری خارج شود و با چنین هدفی بود که با طرح خودمختاری در سطح گسترده برای سرزمین های ماورای دریائی در بطن اتحادیۀ فرانسه موافقت کرد. ولی چنین طرحی دیگر برای نجات امپراتوری دیر بود و مردم سرزمین های استعمار شده به قول و قرارهای متروپل باور نمی کردند و خواستار استقلالشان بودند. پس از راه اندازی سرکوب صبعانه و پیروزمندانه علیه استقلال طلبان، دوگل بیدار شد و با هوشیاری سیاسی کم نظیری سرانجام با استقلال مستعمرات موافقت کرد. این تغییرِ جهت از سوی اغلب آنهائی که او را به قدرت رسانده بودند به عنوان خیانت تلقی شد. در نتیجه برای از بین بردن او سازمان سیا و ناتو به هر توطئه ای دست زدند و از جمله کودتائی که ناکام ماند، به انضمام چهل بار سوء قصد [2]. با این وجود برخی از طرفدارانش سیر تحول سیاسی او را تأیید کردند و برای حفاظت از او پیرامون شارل پسکوآ Charles Pasqua سرویس عملیات مدنی (معروف به پلیس موازی) را ایجاد کردند.
پسکوآ در عین حال یک مافیائی کورس و جزء گروه های مقاومت قدیمی است. او با دختر یک باتلگر
bootlegger (اصطلاح انگلیسی برای قاچاقچیان مشروبات الکلی در سال های 1917 تا 1935) ازدواج می کند که طی دوران ممنوعیت الکل در آمریکا و کانادا به ثروت دست یافته بود. پسکوآ پس از رایج ساختن مشروب افسنتین، الکلی که ممنوع بود، گردانندۀ شرکت ریکار Ricard شد و با فروش مشروب انیسون (بادیان رومی) به شهرت و اعتبار دست یافت. ولی شرکت او پوششی شد برای تداوم انواع و اقسام قاچاق در رابطه با خانوادۀ ایتالیائی-آمریکائی-نیویورکی جنویس Genovese، یعنی خانوادۀ لوکی لوچیانو. با این وصف جای شگفتی نیست که پسکوآ برای استخدام بازوهای نیرومند در تشکیل شبه نظامیان گولیست همکاری اتین له آندری Étienne Léandri («سفیر» لوچیانو) را فرابخواند [3].
یک نفر دیگر، یک نفر سومی نیز نقش مهمی در تشکیل پلیس موازی به عهده داشت، این نفرسوم، محافظ نزدیک قدیمی دوگل، آشیل پرتی Achille Peretti بود که او نیز از اهالی کورس بود.
بر این اساس دفاع متشکل شد و دوگل با افتخار سیاست استقلال ملّی را ترسیم کرد. با تأیید تعلق به جبهۀ آتلانتیک رهبریت آنگلوساکسون را زیر علامت سؤال برد. شارل دوگل با ورود بریتانیا به بازار مشترک اروپا مخالف کرد (1967-1961)، با استقرار کلاه آبی های سازمان ملل متحد در کنگو نیز مخالفت کرد (1961)، کشورهای آمریکای جنوبی را برای رهائی خود از سیطرۀ امپریالیسم ایالات متحده تشویق کرد (سخنرانی مکزیکو 1964)، ناتو را از فرانسه اخراج نمود و از ستاد فرماندهی آتلاتیک بیرون آمد (1966)، جنگ ویتنام را محکوم کرد (سخنرانی پنوم پن 1966)، توسعه طلبی اسرائیل را طی جنگ شش روزه محکوم کرد 1966)، از استقلال کبک پشتیبانی کرد (سخنرانی مونترآل 1967)، و این فهرست ادامه دارد.
هم زمان، دوگل قدرت فرانسه را با گسترش مجتمع نظامی- صنعتی به انضمام قدرت بازدارندۀ هسته ای تقویت می کند و ضامنی برای ذخیرۀ انرژی به وجود می آورد. کورس های دست و پا گیری که در اطراف او بودند را به شکل سودمندی دور می سازد، به این معنا که آنها را به پست هائی در خارج از کشور فرا می خواند. بر این اساس اتین له آندری Étienne Léandri برای نمایندگی تجاری گروه الف Elf (امروز توتال Total) [4] برگزیده می شود، و شارل پسکوآ نیز به مرد سیاسی قابل اطمینان برای دولت های آفریقای فرانسوی زبان گماشته می شود.
دوگل با آگاهی به این امر که نمی تواند انگلوساکسون ها را هم زمان در تمام زمینه ها به مبارزه بطلبد با خانوادۀ روتشیلد Rothschild متحد شد. سپس به عنوان نخست وزیر و تحکیم قدرت بانک ژرژ پمپیدو را انتخاب کرد. هر دو مرد سیاسی اتحاد مؤثری را ایجاد کردند. شجاعت سیاسی اولی هرگز واقع گرائی اقتصادی دومی را از نظر دور نکرد.
وقتی دوگل در سال 1969 استعفا داد، ژرژ پمپیدو به شکل کوتاه مدت جایگزین او شد ولی خیلی زود به دلیل بیماری سرطان چشم از جهان فروبست. گلیست های تاریخی رهبریت او را نمی پذیرند و نگران تمایلات انگلیسی او بودند و وقتی او به یاری دبیر اول الیزه ادوارد بلادور Edouard Balladur با ورود البیون خیانتکار (« la perfide Albion » البیون نام قدیمی بریتانیا بوده ، البیون خیانتکار به شکل تحقیر آمیز برای انگلستان به کار می رود) به بازار مشترک اروپا موافقت می کنند، با فریاد او را به خیانت متهم می کنند.
اختراع نیکلا سرکوزی
با این چشم اندازی به نمایش گذاشتیم، به شخصیت اصلی در این نوشته یعنی نیکلا سرکوزی می پردازیم. سال 1955 به دنیا آمد، او فرزند یکی از اشراف کاتولیک مجارستان است، پال سرکوزی دو ناگی بوکسا Pal Sarkösy de Nagy-Bocsa از مقابل ارتش سرخ فرار می کند و به فرانسه پناهنده می شود، و آندره مالا Andrée Mallah یک یهودی عادی از اهالی تسالونیک (دومین شهر بزرگ یونان) پس از به دنیا آوردن سه فرزند (گیوم، نیکلا و فرانسوآ)، زوج طلاق می گیرند. پال سرکوزی دو ناگی بوکسا دوباره با یک آریستوکرات ازدواج می کند، کریستین دو گانی Christine de Ganay که از این ازدواج دو فرزند به دنیا می آیند (پی یر اولیویه و کارولین). سر پرستی نیکلا تنها به والدین خود او سپرده نمی شود بلکه در این خانوادۀ دوباره تشکیل شده و دائماً دست به دست می شود.
مادرش منشی آشیل پرتی Achille Peretti (گارد نزدیک دوگل) بود. پس از تشکیل پلیس موازی، گارد نزدیک دوگل کار سیاسی درخشانی را به تحقق رسانده بود و پی گیری می کرد. آشیل پرتی به عنوان نماینده انتخاب شد و سپس شهردار نوئی سور سن Neuilly-sur-Seine ثروتمندترین حومۀ مسکونی پاریس و سپس به ریاست مجلس ملی نائل آمد.
متأسفانه در سال 1972، آشیل پرتی شدیداً متهم شد. در ایالات متحده مجلۀ تایم از وجئد یک سازمان تبهکار مخفی پرده برداشت، نام این سازمان « اتحاد کورس » بود که بخش مهمی از قاچاق مواد مخدر بین اروپا و آمریکا را کنترل می کرد « French connexion » (رابط فرانسوی) که هالیوود می بایستی به روی اکران بیاورد به همین ماجرا مربوط می شد. تایم با اتکا به سخنرانی های پارلمانی ها و تجسسات خود، نام یک رئیس مافیا را یادآور می شود، ژان وانتوری Jean Venturi چند سال پیش از این در کانادا بازداشت شده بود، این فرد در واقع نمایندۀ بازرگانی شارل پسکوآ برای شرکت مشروبات الکلی ریکار بود. نام چند خانواده که «اتحاد کورس» را مدیریت می کردند از جمله آشیل پرتی در فهرست آورده می شود ولی آشیل پرتی این اتهام را مردود می داند، با این وجود مجبور می شود از ریاست مجلس ملی صرفنظر کند و از یک خودکشی نیز جان سالم به در برد.
در سال 1977، پال سرکوزی از دومین همسر خود جدا می شود، سپس کریستین دوگانی با شمارۀ 2 وزارت امور خارجۀ ایالات متحده ازدواج می کند و در آمریکا مستقر می شود. از آنجائی که در جهانی کوچکی زندگی می کنیم، شوهر او فرانک ویسنر جوان Frank Wisner است. کارکردهای ویسنر در سازمان سیا شناخته شده نیست، ولی روشن است که نقش مهمی به عهده داشته است. نیکلا که به زن پدرش و برادر و خواهر ناتنی خود نزدیک است، دائماً به ایالات متحده می رود و در آنجا از برنامه های آموزشی وزارتخانه بهره مند می شود.
در همان دوران نیکلا سرکوزی به حزب گولیست پیوست. در سال 1982 نیکلا سرکوزی با به پایان رساند تحصیلاتش در رشتۀ حقوق و ثبت نام در دادگستری، با خواهر زادۀ آشیل پرتی ازدواج می کند. شاهد ازدواج او شارل پسکوآ است. به عنوان وکیل دادگستری، سرکوزی از منافع دوستان کورس و مشاورانش دفاع می کند. یک خانۀ ویلائی در جزیرۀ کورس در ویکو Vico خریداری می کند و تصمیم می گیرد نامش را بر اساس سنت کورس عوض کند و به جای « y » حرف « i» را جایگزین می کند در نتیجه Sarkozy به Sarkozi تبدیل می شود.
سال بعد به عنوان شهردار نوئی – سور – سن جایکزین دائی خوانده اش آشیل پرتی شد که دچار حملۀ قلبی شده بود.
با این وجود، طولی نکشید که نیکلا به همسرش خیانت کرد، از سال 1984 با سسیلیا Cécilia همسر شومن مشهور تلویزیون فرانسه در آن دوران یعنی ژک مرتن Jacques Martin رابطۀ مخفیانه ای را آغاز می کند. او با سسیلیا وقتی عروسی اش را با جک مرتن به عنوان شهردار نوئی – سور – سن برگزار می کرد آشنا شد. این زندگی مخفیانه پنج سال به طول انجامید، پیش از آن که عاشق و معشوق ازهمسران خود جدا شوند و زندگی مشترک تازه ای را با یکدیگر آغاز کنند.
در سال 1992نیکلا سرکوزی شاهد ازدواج کلود دختر ژک شیراک با یک مفسر خبری در روزنامۀ فیگارو بود. نیکلا نمی تواند شیفتۀ کلود نشود و او را نفریبد. در حالی که رسماً با سسیلیا زندگی می کند، مدت کوتاهی با کلود مخفیانه ملاقات می کند. شوهر گول خورده با بلعیدن مواد مخدر خودکشی کرد. بین ژک شیراک و نیکلا سرکوزی متارکه قطعی و بی بازگشت است.
سال 1993، چپ در انتخابات پارلمانی شکست خورد. رئیس جمهور فرانسوآ میتران از استعفا امتناع می کند و ائتلاف با نخست وزیر دست راستی را ترجیح می دهد. ژک شیراک که خواهان مقام ریاست جمهوری است با ادوارد بلادور اتحادی مشابه دوگل و پمپیدو تشکیل می دهد و از ماندگار شدن در مقام نخست وزیری قطع نظر می کند. براین اساس راه را برای ارتقاء دوست دیرینه اش ادوارد بلادور به مقام نخست وزیری هموار می سازد. با وجود تمام گذشتۀ پر تلاطم جهنمی، شارل پسکوآ به عنوان وزیر کشور برگزیده شد.
اگر شارل پسکوآ انحصار ماریجوآنایِ مراکشی را در اختیار دارد، از موقعیت خود برای قانونی سازی فعالیت هایش در زمینه های دیگر مانند کنترل کازینوها، بازی ها و اسب دوانی در آفریقای فرانسوی زبان استفاده می کند. مناسباتی با عربستان سعودی و اسرائیل برقرار می کند و مقام افسر افتخاری موساد را به او اهدا می کنند. نیکلا سرکوزی نیز وزیر بودجه و سخن گوی دولت است.
در واشنگتن، فرانک ویسنر جایگزین پل ولفوویچ Paul Wolfowitz می شود که مسئول برنامه ریزی سیاسی در وزارت دفاع است. هیچکس متوجه مناسبات بین سخن گوی دولت فرانسه با ویسنر نیست.
به این ترتیب در بطن حزب گولیست تنشی بازتولید می شود که 30 سال پیش از این بین گولیست های تاریخی و راست مالی به وجود آمد و نمایندۀ آن نیز ادوارد بلادور بود. ولی موضوع تازه خیانت اتحادیۀ شارل پسکوآ و نیکلا سرکوزی جوان علیه ژک شیراک برای نزدیک شدن به جریان روتشیلد بود. همه چیز از مسیر عادی خارج می شود. منازعه در سال 1995 به اوج می رسد یعنی وقتی که ادوارد بلادور علیه دوست قدیمی اش ژک شیراک نامزد ریاست جمهوری می شود و در انتخابات شکست می خورد. به ویژه، بر اساس راه کارهای لندن و واشنگتن، دولت بلادور گفتگو برای پیوستن کشورهای اروپای مرکزی و شرقی که از قیومت شوروی بیرون آمده اند را به اتحادیۀ اروپا و ناتو آغاز کرد.
در حزب گولیست شیرازۀ تمام کارها از هم گسیخته و دوستان دیروز آماده اند تا به جان یکدیگر بیافتند. برای تأمین مالی اردوگاه انتخاباتی اش، ادوارد بلادور بر آن می شود تا از صندوق سیاه حزب گولیست برداشت کند که در حسابدارای موازی شرکت نفتی الف Elf پنهان بود. به محض اینکه اتیین له آندری Étienne Léandri فوت کرد، مقامات قضائی شرکت را توقیف کردند و رهبران آن را نیز به زندان انداختند. ولی ادوارد بلادور، شارل پسکوآ و سارکوزی هرگز نتوانستند به گنجینه ای که آرزویش را داشتند دست یابند.
عبور از صحرا
در تمام طول دورۀ اول ریاست جمهوری، ژک شیراک نیکلا سرکوزی را در فاصله نگهمیدارد. نیکلا سرکوزی در این دوران عبور از بیابان برهوتی که شیراک برای او گسترده بود، بی سرو صدا با محافل مالی مناسباتی برقرار می سازد.
در سال 1999، نیکلا سرکوزی سرانجام پس از اتمام فرآیند طلاق بسیار طولانی با سسیلیا ازدواج می کند. دو میلیاردر شاهدان ازدواج آنها بودند، مارتین بویگ Martin Bouygues و برنارد آرنو Bernard Arnaud (ثروتمندترین مرد کشور).
آخرین پرده
خیلی پیش از بحران عراق، فرانک وسنر و همکارانش در سازمان سیا تخریب جریان گولیست و به قدرت رساندن نیکلا سرکوزی را برنامه ریزی کرده بودند. در سه مرحله وارد عمل می شوند : ابتدا حذف مدیریت حزب گولیست و تحت کنترل گرفتن دستگاه این حزب، سپس حذف رقبای اصلی دست راستی و جلو گیری از بالا آمدن حزب گولیست در انتخابات ریاست جمهوری و سرانجام حذف هر گونه رقیب جدی در چپ به گونه ای که پیروزی شان در انتخابات حتمی باشد.
طی سال ها فرسانه ها توجه عمومی را روی افشاگری های پس از مرگ یک معامله گر ساختمان جلب کرد. پیش از آن که در اثر بیماری بسیار وخیمش فوت کند، به دلیلی که هرگز معلوم نشد اعترافاتی را درمقابل دوربین ویدئو ضبط کرد. به دلیل باز هم نامعلوم تری این «کاست» به دست یکی از مقامات بالای حزب سوسیالیست یعنی دومینیک تروسکان Dominique Strauss-Khan (DSK) افتاد که آن را به شکل غیر مستقیم در اختیار رسانه ها قرار داد.
اگر اعترافات معامله گر ساختمان به هیچ محکومیت قضائی نمی انجامد، ولی جعبۀ پاندور را باز می کند (اصطلاحی که به معنای بروز مشکلات و مصائب متعدد است). قربانی اصلی پیامدهای بعدی نخست وزیر فرانسه آلن ژوپه بود که برای حفاظت از ژک شیراک تمام جرائم اعلام شده را به عهده گرفت. با کنار گذاشتن آلن ژوپه راه برای نیکلا سرکوزی باز شد تا هدایت حزب گولیست را در اختیار گیرد.
در نتیجه سرکوزی از موقعیت خود استفاده کرد تا ژک شیراک را مجبور سازد، با وجود نفرت متقابل، که او را در دولت بپذیرد. سرانجام او به عنوان وزیر کشور برگزیده شد. اشتباه ! در این مقام، او از فرمانداری ها و اطلاعات کشور برای نفوذ در ادارات بزرگ استفاده کرد. او در عین حال به امور کورس نیز رسیدگی کرد. کلود اریناک Claude Érignac مقام عالی رتبۀ فرمانداری به قتل رسید. گرچه این قتل از سوی هیچ گروهی به رسمیت شناخته نشد، ولی فوراً به مثابه حرکت استقلال طلبان کورس علیه دولت فرانسه تلقی گردید. پس از پی گردی طولانی، پلیس یک فرد مظنون فراری را دستگیر کرد، این فرد ایو کلونا Yvan Colonna پسر یکی از نمایندگان سوسیالیست بود. نیکلا سرکوزی بی آن که مهلت اثبات جرم را رعایت کند اعلام کرد که بازداشت به دلیل اتهام مظنون به قتل انجام گرفته است. این خبر در فاصلۀ دو روز مانده به همه پرسی که وزیر کشور برای تغییر وضعیت جزیرۀ کورس سازمان دهی کرده بود اعلام شد. در هر صورت، رأی دهندگان طرح سرکوزی را نپذیرفتند زیرا از دیدگاه برخی پیشنهادات او بیشتر برای تأمین منافع مافیاها طراحی شده بود.
گرچه ایو کلونا بعداً گناهکار معرفی شد، ولی هیچگاه محکومیت خود را نپذیرفت و خودش را بی گناه می دانست، علاوه بر این هیچ مدرک جرم عینی نیز علیه او وجود نداشت. ولی به شکل شگفت آوری، ایو کلونا دیواری از سکوت به دور خود کشید و ترجیج داد محکوم شود تا این که آنچه را که می داند به زبان بیاورد.
ولی حقیقت را ما در اینجا می گوئیم که کلود ارینیاک به دست ناسیونالیست های کورس کشته نشده بود، بلکه توسط یک قاتل حرفه ای به قتل رسید که بعداً او را به آنگولا منتقل کردند و در بخش حفاظت امنیتی شرکت نفتی الف Elf استخدام شد. انگیزۀ این جنایت مشخصاً به عملکردهای پیشین کلود ارینیاک در مقام مسئول شبکه های آفریقائی تحت کنترل شارل پسکوآ در وزارت همکاری مرتبط بود. ایو کلونا نیز از ده ها سال پیش دوست شخصی و دوست دوران کودکی نیکلا سرکوزی بود.
ماجرای تازه ای به وقوع می پیوندد : پروندۀ جعلی افرادی را به پنهان کردن حساب بانکی در مؤسسۀ بانکی « کلرستیرم » Clearstream در لوگزامبورگ متهم می کند. بین افراد متهم : نیکلا سرکوزی دیده می شود. او شکایت می کند و به شکل ضمنی دومینیک دو ویلپن رقیب دست راستی در انتخابات را متهم می داند که علیه او توطئه چینی کرده است، و هدف خود را نیز پنهان نمی کند که می خواهد او را به زندان بیاندازد.
در واقع پروندۀ جعلی توسط اعضای بنیاد فرانسوی و آمریکائی [5] که جان نگروپونت John Negroponte (14) رئیس آن بود و فرانک ویسنر مدیریت اداری آن را به عهده داشت. آنچه را که قضات کلرستریم نمی دانستند و ما در اینجا افشا می کنیم، این است که فهرست جعلی در لندن توسط یک دفتر مشترک سازمان سیا و ام آی 6 و هاکلویت و شرکا Hakluyt & Co تنظیم شده بود که فرانک وسنر مدیریت آن را به عهده داشت. دوویلپن در مقابل اتهامات از خودش دفاع می کند، ولی تحت بازرسی قرار می گیرد و به ماندگاری در محل اقامت محکوم می شود و عملاً به شکل موقتی از زندگی سیاسی برکنار می گردد. بر این اساس راه برای نیکلا سرکوزی در جناح راست باز می شود.
تنها نامزدهای اپوزیسیون باقی می مانند که باید خنثی شوند. کمک های مالی برای پیوستن به حزب سوسیالیست کاهش می یابد و تنها در حد نمادینه تا مبارزان تازه ای را جلب کنند. ناگهان هزاران جوان کارت عضویت گرفتند. بین آنها، دست کم ده هزار طرفدار جدید عضو شدند که در واقع طرفداران حزب تروتسکیست «لامبرتیست lambertiste» بودند (نام بنیانگذار آن پی یر لامبر Pierre Lambert). این بخش از تشکیلات چپ افراطی از دیدگاه تاریخی علیه کمونیست های استالینی طی جنگ سرد به خدمت سازمان سیا درآمد (این تشکیلات چپ افراطی معادل سوسیال دموکراسی ایالات متحده به رهبری مکس شاچمن SD/USA de Max Shatchman است که نئومحافظه کاران را در ایالات متحده آموزش داده است) [6]. برای نخستین بار نیست که «لامبرتیست ها» در حزب سوسیالیست نفوذ کرده اند. پیش از این دو مأمور مشهور سازمان سیا وارد حزب شدند، یکی از آنها لیونل ژوسپن Lionel Jospin است که به مقام نخست وزیری رسید و دیگری ژان کریستوف کامبادلی Jean-Christophe Cambadélis که مشاور اصلی دومینیک تروسکان Dominique Strauss-Kahn است [7].
مقدمات دور اول در بطن حزب سوسیالیست برای تعیین نامزد انتخابات ریاست جمهوری سازماندهی می شود، دو شخصیت سیاسی در رقابت با یکدیگرند : لوران فبیوس Laurent Fabius و سگولن رویال Ségolène Royal. تنها اولی برای سرکوزی خطر جدی به حساب می آمد. دومینیک تروسکان وارد مسابقه می شود ولی تنها با این هدف که فبیوس را در آخرین لحظه حذف کند. این کار را نیز به کمک آرای مبارزان «لامبرتیست» که در حزب سوسیالیست نفوذ کرده بودند انجام می دهد، نه با جمع آوری رأی برای خود او بلکه برای سگولن رویال. عملیات ممکن می گردد زیرا تروسکان از مدت ها پیش در روی موج امور مالی ایالات متحده شناور است. فرانسوی ها معمولاً اطلاع ندارند که او در کلاس های استانفورد Stanfordدرس می داده و توسط کوندولیزا رایس مدیر دانشگاه استخدام شده بوده است [8].
نیکلا سرکوزی از روزی که به قدرت رسید و کوندولیزا رایس هر دو از تروسکان قدردانی به عمل آوردند و او را برای مدیریت صندوق بین المللی پول انتخاب کردند.
نخستین روز در کاخ الیزه
شب دومین دور انتخابلت ریاست جمهوری، وقتی مؤسسات آمارگیری پیروزی احتمالی نیکلا سرکوزی را اعلام کردند، او از مرکز فرماندهی اردوگاه انتخاباتی اش سخنرانی کوتاهی خطاب به ملت فرانسه، خلاف تمام رسوم و آئین رایج بجای برگزاری جشن با طرفداران حزبش، به فوکتس Fouquet’s کافۀ بسیار مشهور در شانزه لیزه رفت که پاتوق « اتحادیۀ کورس » بود که البته امروز در تعلق دومینیک دسین Dominique Desseigne کازینودار است. این کافه در اختیار رئیس جمهور برگزیده قرار گرفته بود تا دوستان و پشتیبانان مالی اردوگاه خود را در آنجا ملاقات کند. صدها نفر از دعوت شدگان در هم می لولیند، ثروتمندترین های فرانسه با کارفرمایان کازینو در کنار یکدیگر گفتگو می کردند.
سپس رئیس جمهور برگزیده چند روز به تعطیلاتی که شایستۀ آن است می رود. با هواپیمای فالکون 900 خصوصی به مالت می رود، و روی پالوما کشتی تفریحی به طول 65 متر به استراحت می پردازد. کشتی تفریحی متعلق به دوستش ونسان بلوره Vincent Bolloré میلیارد و دست پرودۀ بانک روتشیلد است.
سرانجام نیکلا سرکوزی به مقام ریاست جمهوری فرانسه می رسد. نخستین فرمانی را که صادر می کند برای عفو و بخشایش نیست، بلکه برای صدور جواز برای کازینوهای دوستانش دسین و پارتوش است تا بتوانند تعداد ماشین های پول سازشان را افزایش دهند.
گروه کار و دولتش را تشکیل می دهد. بی آن که جای شگفتی بوده باشد، صاحب کازینو ( وزیر جوانان و ورزش) و لابیست کازینوهای دوستش دسین (که به سخن گوی حزب «گولیست» تبدیل می شود).
نیکلا سرکوزی پیش از همه روی چهار نفر تکیه می کند :
کلود گه آن Claude Guéant سردبیر عمومی کاخ الیزه . او دست راست قدیمی شارل پسکوآ است.
ژان داوید لویت Jean-David Lévitte مشاور دیپلماتیک. پسر مدیر پیشین آژانس یهودی. سفیر فرانسه در سازمان ملل متحد، شیراک او را از مقامش برکنار کرد زیرا او را خیلی به جرج بوش نزدیک می دانست.
فرانسوآ پرول François Pérol، معاون دبیر عمومی کاخ الیزه. او یکی از شرکا و مدیران بانک روتشیلد است.
آلن بوئر Alain Bauer، مرد سایه. نام او در دفتر آدرس ها و شمار تلفن ها نوشته نشده است. او مأمور سرویس اطلاعاتی است. استاد بزرگ شرق فرانسه (از شاخه های اصلی مسونری فرانسوی) و شمارۀ 2 آژانس امنیت ملی ایالات متحده در اروپا (مترجم : نویسندۀ چندین کتاب دربارۀ جرم شناسی و تروریسم) [9].
فرانک ویسنر که در این مدت به عنوان فرستادۀ ویژۀ رئیس جمهور بوش برای استقلال کوزووو برگزیده شده است، روی گزینش برنارد کوشنر Bernard Kouchner به عنوان وزیر امور خارجه با اولویت مأموریت مضاعف پا فشاری می کند : استقلال کوزووو و حذف سیاست فرانسه در رابطه با جهان عرب.
کوشنر کار خود را با شرکت در ایجاد سازمان غیر دولتی بشردوستانه آغاز کرد. به یاری کمک های مالی از سوی بنیاد ملی برای دموکراسی National Endowment for Democracyاو در عملیات زیبیگنیف برژینسکی در افغانستان در کنار اسامه بن لادن و برادران کرزای علیه شوروی شرکت داشت.
در سال 1990 او را در کنار علی عزت بیگویچ در بوسنی هرزگوین می بینیم. از سال 1999 تا 2001 او نمایندۀ سازمان ملل متحد در کوزووو بود. زیر کنترل احمد ولی کرزای برادر ناتنی حمید کرزای، افغانستان به نخستین تولید کنندۀ خشخاش تبدیل شد. شیرۀ گیاهی در محل به هروئین تبدیل می شد و توسط نیروی هوائی ایالات متحده به اردوگاه بوندستید Camp Bondsteed (در کوزووو) منتقل می شد. در آنجا، مردان هاشم تاچی مادۀ مخدر را در اروپا و به شکل جانبی در ایالات متحده بفروش می رساندند [10]. درآمد حاصل از فروش مواد مخدر مخارج مالی عملیات غیر قانونی سازمان سیا را تأمین می کرد.
کرزای و تاچی دوستی شخصی و قدیمی با برنارد کوشنر دارند، مطمئناً با وجود پرونده های بین المللی که دربارۀ آنها وجود دارد از فعالیت های تبهکارانۀ این دو دوست بی اطلاع بوده است.
نیکلا سرکوزی برای تکمیل اعضای دولتش کریستین لاگارد Christine Lagarde را به عنوان وزیر اقتصاد و امور مالی انتخاب کرد. کریستین لاگارد تمام کار حرفه ای خود را در ایالات متحده به تکوین رساند و در آنجا مدیریت کابینۀ بسیار معتبر وکلای بیکر و مک کنزی Baker & McKenzie را مدیریت می کرد. در بطن مرکز بین المللی تحقیقات استراتژیک به مدیریت دیک چنی، کریستین لاگارد با مدیریت مشترک زیبیگنیف برژینسکی روی یک گروه کار نظارت داشت که موضوع مرکزی آن خصوصی سازی در لهستان بود. او در عین حال لابی شدیدی را به حساب لاکهید مارتین Lockheed Martin علیه هواپیماسازی فرانسوی داسو سازماندهی کرد [11].
تعطیلات تابستانی. نیکلا و سسیلیا زوج آزاد و فرزندانشان برای تعطیلات به ایالات متحده در ولفنبورو Wolfenboroo رفتند که در فاصلۀ کمی از ملک رئیس جمهور بوش واقع شده بود. مخارج این مسافرت را نیز این بار رابرت آگوستینلی Robert F. Agostinelli می پردازد که بانکدار امور ایتالیائی نیویورکی، صهیونیست و نئو محافظه کار اصیل است و در ماهنامۀ Commentary مجلۀ انجمن یهودیان آمریکا مقاله می نویسد.
موفقیت نیکلا روی برادر ناتنی اش پی یر اولیویه Pierre-Olivier منعکس شد. با نام آمریکائی شده د- اولیور « d’Oliver » توسط فرانک کارلوچی Frank Carlucci (که شمارۀ 2 سازمان سیا پس ازاین که فرانک ویسنر او را استخدام کرد) [12] به عنوان مدیر جدید صندوق سرمایه گذاری های گروه کارلیل Carlyle Group (شرکت مشترک برای مدیریت کیف پول خانوادۀ بوش ها و بن لادن ها) [13]. بی هیچ کیفیت برجسته ای از دیدگاه شخصیتی، به پنجمین رابط عملیات تجاری در جهان تبدیل شد و مدیریت دارائی ها و صندوق حاکمان کویت و سنگاپور را به عهده گرفت.
بر اساس آمار، میزان طرفداری مردم از رئیس جمهور در حال سقوط آزاد است. یکی از مشاوران در زمینۀ ارتباطات، ژک سگلا Jacques Séguéla پیشنهاد کرد تا با یک « سریال داستان عام پسند» توجه عمومی را منحرف سازند. پس چنین شد که گزارش تلاق سسیلیا از نیکلا در روزنامۀ لیبراسیون متعلق به دوست قدیمی اش ادوارد روتشیلد Edouard de Rothschild برای کنار زدن شعارهای روز تظاهرات عمومی منتشر شد. سریال داستان عام پسند باز هم اوج تازه ای پیدا کرد، قرار ملاقات با هنرمند و مانکن قدیمی کارلا برونی Carla Bruni سازماندهی شد. چند روز بعد، رسانه با طبل و شیپور رابطۀ بین کارلا برونی و رئیس جمهور را منتشر کردند که دوباره موجب کنار زدن مسائل سیاسی شد. چند هفته بعد سومین ازدواج نیکلا رسانه ها را اشباع کرد. این بار، ماتیلد آگوستینلی Mathilde Agostinelli (همسر رابرت) و نیکلا بازیر Nicolas Bazire مدیر قدیمی کابینۀ ادوارد بلادور که مدیر و شریک روتشلید شده بود.
این کدام روز خواهد بود که سرانجام فرانسوی ها چشمانشان را بازکنند تا به روشنی ببینند که با چه کسی سروکار دارند ؟
اطلاعات موجود در این مقاله طی میز گرد اختتام تالار گفتگوی رسانه های اورآسیا
Eurasian Media Forum ( در قزاقستان، 25 آوریل 2008) مطرح گردید که به روش های جذب عوام و کاربست زیبائی ها و رزق و برق در سیاست اختصاص داشت.
[1] « Quand le stay-behind portait De Gaulle au pouvoir », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 27 août 2001
[2] « Quand le stay-behind voulait remplacer De Gaulle », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 10 septembre 2001
[3] L’Énigme Pasqua, par Thierry Meyssan, Golias ed, 2000.
[4] Les requins. Un réseau au cœur des affaires, par Julien Caumer, Flammarion, 1999.
[5] « Un relais des États-Unis en France : la French American Foundation », par Pierre Hillard, Réseau Voltaire, 19 avril 2007.
[6] « Les New York Intellectuals et l’invention du néo-conservatisme », par Denis Boneau, Réseau Voltaire, 26 novembre 2004.
[7] Le responsable US du renseignement, Irving Brown en personne, a revendiqué avoir lui-même recruté et formé MM. Jospin et Cambadélis pour lutter contre les staliniens alors qu’ils militaient chez les lambertistes pour, cf. Éminences grises, Roger Faligot et Rémi Kauffer, Fayard, 1992 ; « The Origin of CIA Financing of AFL Programs » in Covert Action Quaterly, n° 76, 1999. Il importe d’éviter une interprétation anachronique : leur engagement au service des USA est celui d’atlantistes durant la Guerre froide. Au-delà, il les conduira, par exemple, en 1999, à jouer un rôle central dans l’engagement de Paris au sein de l’OTAN pour bombarder Belgrade, pourtant allié traditionnel de la France. De même, il importe d’éviter les fausses équivalences : la collaboration de Nicolas Sarkozy avec les USA ne s’est pas développée sur une base idéologique, mais relationnelle et carriériste (note modifiée le 27 juillet 2008 en réponse à des lecteurs).
[8] « Dominique Strauss-Kahn, l’homme de « Condi » au FMI », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 5 octobre 2007.
[9] « Alain Bauer, de la SAIC au GOdF », Note d’information du Réseau Voltaire, 1er octobre 2000.
[10] « Le gouvernement kosovar et le crime organisé », par Jürgen Roth, Horizons et débats, 8 avril 2008.
[11] « Avec Christine Lagarde, l’industrie US entre au gouvernement français », Réseau Voltaire, 22 juin 2005.
[12] « L’honorable Frank Carlucci », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 11 février 2004.
[13] « Les liens financiers occultes des Bush et des Ben Laden » et « Le Carlyle Group, une affaire d’initiés », Réseau Voltaire, 16 octobre 2001 et 9 février 2004.